وبلاگ دانشجویان زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه آزاد قوچان

برای مطالعه روی عکس کلیک کنید

اعتیاد مردان,زنان,HIV

:راههای انتقال
یک-تماس خونی (از طریق تزریق بوسیله سرنگ آلوده,فرآورده های خونی آلوده,بطور کلی اختلاط خون آلوده با خون سالم)

دو-تماس جنسی

سه-از مادر به جنین (در حین حاملگی از جفت عبور نمیکند ولی در حین وضع حمل با اختلاط خون مادر و نوزاد منتقل میشود که با سزارین احتمال انتقال کاهش می یابد و بعد از تولد از طریق شیر مادر)

اتاق‌هاي كوچك، نمور و كثيف كنار هم. توي اتاق‌ها چيزي ديده نمي‌شود، جز يك تكه موكت كثيف با چاشني بوي عرق. زن‌ها تك‌به‌تك مي‌روند داخل تا همسرانشان را در آن دهليزهاي غم‌انگيز ببينند
زن‌ها شرمسار، در برابر آن‌همه چشم در زندان‌ها، نزديك به دو ساعت فرصت دارند و همين مدت كافي‌ است براي هم‌آغوشي با ايدز. در فرهنگ‌نامة زندان‌ها به اين ديدارها مي‌گويند: ملاقات شرعي
او هم يكي از هزاران زني است كه وارد آن دهليزها شده؛ دو سه باري حدوداً. مي‌گويد به فكر كاندوم نبوده است!!! .نصف بدبختي‌هاي ما مربوط به جانيفتادن استفاده از كاندوم ميان مردم است. الان آموزش آن خيلي دير شده، اما باز هم لازم است. متأسفانه بسياري معتقدند كه صحبت از كاندوم به معني دادن جواز براي رفتارهاي پرخطر جنسي به جوانان است و باز هم جلو اين بحث را مي‌گيرند، اما مگر كجاي دنيا سابقه داشته كه حرف زدن دربارة كاندوم اين معضل را به‌وجود آورده باشد. هنوز جوانان ما خجالت مي‌كشند از داروخانه‌ها كاندوم بگيرند، البته حق هم دارند چون فروشنده‌ها آن‌قدر چپ‌چپ نگاهشان مي‌كنند كه از دوباره خريدن پشيمان مي‌شوند. جنس‌هاي تقلبي هم كه به‌وفور ديده مي‌شود

زن دست مي‌كشد به موهاي دخترش.
لالالا گل زيره/ بابات دستاش به زنجيره/ ديگه هر روز نگو ديره/ كه هر روز روز تقديره
زن مدت زيادي مهمان اين دنيا نيست. دكترها از او قطع اميد كرده‌اند. او در مرحلة نهايي ايدز است، بعد از پانزده سال. راضي به حرف زدن نمي‌شود. صورت پرچروكش، اندام به‌استخوان‌نشسته‌اش و چشمان گودرفته‌اش براي روايت يك داستان كافي است. سر دخترش روي دامنش است. مي‌گويند بايد بستري شود، اما او دلش مي‌خواهد روزهاي آخر را در كنار دختر هشت‌ساله‌اش باشد. او هم مانند بقية زن‌ها بيماري‌اش حاصل زندان است، اما اين بار همسر او معتاد نبوده بلكه بيمار ديابتي بوده كه يك روز به علت نبود سرنگ از سرنگ هم‌سلولي معتادش براي تزريق انسولين استفاده كرده. بله، رسم روزگار اين شكلي هم مي‌تواند باشد.
لالالا بد آورديم/ به نام زندگي مرديم/ كجايند آن‌همه دلسوز/ در اين هنگامة ماتم/ لالالا گل گندم/ شكسته حرمت آدم
زن همراه دختر هشت‌ساله‌اش از كنارم رد مي‌شود
كمي جلوتر، زني ديگر همين امروز متوجه بيماري‌اش شده. مي‌گويند همسرش در زندان از تيغ آلوده استفاده كرده. او يكي از چهار مردي بوده كه از آن تيغ براي تراشيدن صورتش استفاده كرده. چهار مرد وارد حمام مي‌شوند و آن تيغ كه از قبل در حمام بوده دست‌به‌دست ميانشان مي‌چرخد و حالا از آن سه مرد ديگر خبري نيست! اين زن هم راضي به حرف زدن نمي‌شود، وامي‌گذارمش و برمي‌گردم داخل بخش.
پرستار به مردي اشاره مي‌كند و مي‌گويد: او سه سال است كه بيمار ماست. مطمئناً زنش هم مبتلا شده، اما مي‌گويد: من هيچ‌وقت زنم را اينجا نمي‌آورم تا با انگشت نشانش دهند. فكرش را بكنيد، خيلي از زن‌ها يا به‌خاطر حجب و حياي خود و يا به‌‌دليل معذوريت‌هاي خانوادگي اصلا ً مراجعه نمي‌كنند
پرستار به اين موضوع هم اعتراف مي‌كند كه اكثر بيمارستان‌ها و همكارانش از پذيرفتن اين بيماران پرهيز مي‌كنند و بعد داستان زني را مي‌گويد كه براي عمل زانوهايش به سه بيمارستان مراجعه مي‌كند، اما وقتي از بيماري‌اش مي‌گويد هر سه بيمارستان از عمل كردن زن خودداري مي‌كنند. درد زن به اوج مي‌رسد و زن در بيمارستان چهارم ديگر از بيماري‌اش چيزي نمي‌گويد

زنان مبتلا به ايدز در كنج خانه‌هاي خود جان مي‌دهند و هنوز داروهاي ديگر پس از دو سال به بازار نيامده است و هنوز بيماران مجبور به پرداخت هزينه‌هاي گزاف دارو هستند و شيوع بيماري‌هاي قارچ دهان، ريه، بي‌اشتهايي و هزار كوفت و زهرمار ديگر بيداد مي‌كند
شهر خاموش است. صداي برنامه‌هاي تلويزيوني سرريز مي‌شود در خيابان. برنامة آشپزي، طرز پخت دلمة كدو حلوايي در ده دقيقه، راز بقا در 70 قسمت و صداي جيغ زني كه آگهي‌ها را مي‌خواند: او از انواع چيپس‌ها شروع مي‌كند تا به ماكاروني و پفك‌نمكي مي‌رسد و بعد انواع يخچال‌فريزرها و دمپايي و...
مردي در كوچه جار مي‌زند: 6 كيلو سيب‌زميني 1000 تومان. زني همين امروز صبح فوت مي‌كند. پزشك آرام به پرستار تأكيد مي‌كند كه علت مرگ را در تأييدية فوت ذكر نكند، براي حفظ آبروي اقوام. زن نه روسپي بود، نه معتاد، نه علاقه‌مند به تعدد روابط جنسي، از طريق شوهرش آلوده شده بود

حالا همه مي‌گويند زنان مظلوم‌ترين قشر در برابر اين بيماري‌اند؛ آنها بيشتر گيرنده‌اند تا دهنده

هوا سرد است. دوستي مي‌پرسد: «خوش‌مي‌گذرد؟» و تو با لبخند مي‌گويي: بله، خيلي

با تشکر از خانم نيلوفر رستمي

پانزدهم تا بیست و یکم مردادماه :: نگاه - صیغه , متعه , یا همان ازدواج موقت

بایگانی موضوعی مطالب