
Anita Kunz/Canadaکاری از
پیل اندر خانه یی تاریک بود / عرضه را آورده بودندش هنود
از برای دیدنش مردم بسی/ اندر آن ظلمت همی شد هر کسی
دیدنش با چشم چون ممکن نبود/اندر آن تاریکی اش کف می بسود
آن یکی را کف به خرطوم افتاد/ گفت: همچون ناودان است این نهاد
آن یکی را دست برگوشش رسید/ آن بر او چون بادبیزن شد پدید
آن یکی را کف چو بر پایش بسود/ گفت:شکل پیل دیدم چون عمود
آن یکی بر پشت او بنهاد دست / گفت: خود این پیل چون تختی بدست
همچنین، هریک به جزوی که رسید/ فهم آن می کرد، هرجا می شنید
از نظرگه، گفتشان شد مختلف / آن یکی دالش لقب داد، این الف
در کف هر یک اگر شمعی بدی / اختلاف از گفتشان بیرون شدی
چشم حس همچون کف دست است وبس/ نیست کف را برهمهء اودسترس
چشم دریا دیگرست و ، کف دگر/ کف بهل، وز دیدهء دریا نگر
جنبش کف ها زدریا روز و شب/ کف همی بینی و دریا نی عجب
ما چو کشتی ها بهم بر می زنیم/ تیره چشمیم و در آب روشنیم
ای تو در کشتی تن، رفته به خواب/ آب را دیدی، نگر در آب آب
آب را آبی ست کو می راندش / روح را روحی ست کو می خواندش
گربگوید، ز آن بلغزد پای تو/ ور نگوید هیچ از آن،ای وای تو
ور بگوید در مثال صورتی/ بر همان صورت بچفسی ای فتی
آن چنان کز نیست در هست آمدی / هین بگو: چون آمدی؟ مست آمدی
هوش را بگذار و آن گه هوش دار/ گوش را بر بند و، آن گه گوش دار
دم مزن تا بشنوی از دم زنان / آنچه نامد در زبان و در بیان
دم مزن تا بشنوی ز آن آفتاب/ آنچه نامد در کتاب و در خطاب
دم مزن تا دم زند بهر تو روح / آشنا بگذار در کشتی نوح
مثنوي
اول تا هفتم مردادماه :: نگارخانه